این یک یادداشت احساساتی درباره بازی ایران و اسپانیا و جام جهانی ۲۰۱۸ و خودمان است و چطور میتواند چیزی جز این باشد؟امروز فقط باید احساساتی بود مثل دیشب. امروز که از صبح توی تاکسی و خیابان مردم با افتخار و غرور به هم نگاه میکنند و میگویند: «دیشب دیدی چقدر خوب بودیم؟»، «فقط باید پرتغال رو ببریم که صعود کنیم»، «چرا نبریمش؟اونها فقط یک رونالدو دارن و ما یه تیم». آخ! فراموش کنید که چقدر این جملهها تحلیل فوتبالی درستی دارند و چقدر متکی بر احساسات هستند. ما دیشب از جان و دل مایه گذاشتیم و حق مردم رومانتیک دوستداشتنی ما این است که رویاهایشان بالاخره محقق شود.
کریس ساتن، مفسر ورزشی گفته بود: « جامجهانی یعنی اینطور با غرور و اشتیاق و قدرت بازی کردن، اسپانیا شانس آورد، این تیم(ایران) میتواند پرتغال را شکست دهد.» و یک صفحه مشهور ایتالیایی در توییتر جمله بامزه و نغزی نوشت به این مضمون که: «کسی رو پیدا کن که ازت جوری دفاع کنه که بازیکنای ایران از دروازهشون دفاع میکنن.» الساندرو دلپیرو مهاجم افسانهای ایتالیا هم نوشت: «ایران با استایل دهه ۸۰ بازی کرد. طوری سنگر بسته و دفاع میکند که انگار فردایی وجود ندارد، قهرمانانه.»
روی کاغذ اسم گروه B، برای ما گروه مرگ بود. برگردید به زمان قرعهکشی و ببینید که چطور درباره اینکه در گروه مرگ افتادهایم و تعداد گلهای خوردهمان شوخی میکردیم تا از تنش و اضطراب جمعی کم کنیم. چطور قبل از بازی مراکش یادمان افتاد که مراکش عجب تیم قدری است و یک ربع اول ما که هیچ، عادل فردوسیپور هم آنقدر هول کرده بود که فقط میخواست از مراکش زیاد گل نخوریم. حالا یک بازی را بردیم و جلوی اسپانیا یک شکست شیرین داشتیم. از همه مهمتر اینکه میدانیم شکست هم میتواند شیرین باشد. برایش جشن گرفتیم. برای یک گل خورده و برای آن گلی که زدیم و واقعا هم آفساید بود و شاید چشم یک داور میتوانست تشخیصاش ندهد و به ناممان ثبت شود ولی امسال تکنولوژی داور ویدیویی در کار است و همه چیز میتواند چک شود.
از دو بازیمان جلوی تیمهایی که از لحاظ امکانات و بازیهای تدارکاتی با آنها قابل قیاس هم نبودیم فقط یک گل وارد دروازهمان شده. آن هم از اسپانیایی که جزو مدعیان قهرمانی است. اسپانیایی که صدرنشین گروه خودشان از مرحله مقدماتی بالا آمدند و ایتالیا را حذف کردند. در جدول فیفا در رده ششم هستند. مراکش هم صدرنشین گروه خودش در مرحله مقدماتی بود. روی کاغذ تعداد گلهای خورده ما در جام جهانی به اندازه انگشتان دو دست بود. اما در زمین غوغا کردیم. تدبیر دفاعی کیروش نه تنها جواب داد که بهتر از آن شاهد یک فوتبال زیبا بخصوص در نیمه دوم از بچههای تیم ملی ایران بودیم. اسپانیا جلوی تیم ملی کشورمان به زحمت افتاد. کادر فنی کنار زمین و بچهها داخل زمین چنان با همه وجودشان و اینبار آمیخته با هوش و درایت جنگیدند که آن یک گل اسپانیا که صادقانه گل زیبایی هم نبود و با نوک پای دیهگو کاستا وارد دروازه شد خیلی هم به حساب نمیآید. لااقل ما به حسابش نمیآوریم. نتیجهها همیشه هم مهم نیستند. لحظهها گاهی به اندازه نتیجهها میتوانند زندگی را تغییر بدهند. لحظهای که بچهها انگار از سنگر جنگ و خاک میهنشان دفاع میکنند جلوی دروازه روی هم افتادند و راه حریف را سد کردند، لحظه لایی وحید امیری از بین پاهای پیکه که مبهوت و حتی عصبی بنظر میرسید، لحظههایی که معلوم بود بازیکنان اسپانیا از سماجت تیم ملی ایران به تنگ آمدهاند، لحظه سیو علیرضا بیرانوند با مشت بسته و بعد دوباره گرفتن توپ.
در بهترین حالت خیلیها فکر میکردند کیروش اتوبوس دفاعی جلوی دروازه بچیند. فکر میکردند ما ضدفوتبال بازی خواهیم کرد تا از اسپانیا کمتر گل بخوریم. تدبیر مربی کاربلد ما هیجانانگیز بود. نیمه اول دفاع کردیم تا نتیجه مساوی بدون گل تمام شود. نتیجهای که قطعا برای تیم اسپانیا سنگین تمام شد. و نیمه دوم فوتبال ما به همان زیبایی اسپانیاییها بود. آنهایی که بازی همدیگر را خوب میشناختند چون در لالیگا در بارسلونا و رئال مادرید هر فصل کنار هم یا روبهروی هم بازی میکنند. آنها امتیازات فراوانی داشتند. امتیاز ما ولی همان پلاکاردی بود که یکی از طرفداران ایران روی دست گرفته بود و رویش نوشته بود: «شاید ما اینیستا یا رونالدو نداشته باشیم، اما یقینا ما قلب بزرگی داریم برای رویای بزرگتر.»
در فیلم «دیوانه از قفس پرید»(پرواز بر فراز آشیانه فاخته) سکانسی هست که مرا یاد بازی دیشبمان میاندازد. مکمورفی که به دیوانهها روحیه تازهای داده در یکی از عصیانیترین لحظاتش سمت آبسردکن میرود و میخواهد آن را از جا دربیاورد. زور میزند و زور میزند در حالی که دیوانهها به او خیره شدهاند. درنهایت نمیتواند. رهایش میکند. به دیوانههایی که حالا انگار ناامید بنظر میرسند، انگار توقعشان از او برآورده نشده مستقیم نگاه میکند و بهترین جمله جهان را میگوید: «حداقل تلاشم رو کردم.» تیم ایران دیشب خیلی فراتر از «تلاش» ظاهر شد. باهوش، محکم و با اعتماد به نفس. جوری که تا ابد میتوانیم به بازی دیشبمان افتخار کنیم. میدانید در فیلم «دیوانه از قفس پرید» آخر کار رییس است که بخاطر رویای مکمورفی آبسردکن را از جا میکند، شیشه آسایشگاه را میشکند و به سمت زندگی و پیروزی در دشت میدود. ما بازی با پرتغال را داریم و مردمی که حالا تفاوت میان شکستها را میدانند. میدانند که آن یک گل خورده از اسپانیا اهمیتی ندارد. به خیابان میآیند و شادی میکنند چون بازی دراماتیک دیشب شبیه زندگی خودمان است. تا آخرین نفس امیدوار و جنگنده برای رسیدن به هدف و خب گاهی نتیجه و سه امتیاز باب میلمان نیست اما میدانیم که گل کاشتهایم.
پینوشت: دیشب همه ما در حال روحیه دادن به تیم ملی ایران بودیم و از آنها روحیه و انرژی گرفتیم فقط کاش گزارشگر محترم، آقای جواد خیابانی خودش را مسئول شارژ روحی ما و بازیکنان نداند و کمی کمتر با جملات احساساتی که وسط بازی به کار نمیآید به اعصاب و روان ما حمله کند. آقای خیابانی! دیشب هزار بار گفتید که ایرانی زنده است. بله ما هنوز زنده هستیم ولی نگرانی ما مردن از حملات کاستا یا عملکرد ضعیف آزمون یا اینکه چرا شانس همراهمان نیست، نبود. ما ممکن بود از شدت خشم و عصبیت از گزارش بیمزه و جملات مثلا برانگیزاننده روحیه شما سکته کنیم!کمی ملاحظه ما را هم بکنید. خودمان میدانیم چقدر خوب هستیم. خودمان میدانیم که مثل لوییس دگا آخر فیلم «پاپیون» حالا میتوانیم خطاب به جهان فریاد بزنیم که: «من هنوز زندهم لعنتیها» اما برای اینکه خوبتر باشیم به یک گزارش بازی خوب هم نیاز داریم. گزارش دیشب تنها نکته منفی ایران و ایرانیها بود.