بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا شبیه یک کابوس بود. طبعا کابوسی که برای لیورپولیها تعبیر شد اما اگر من جای کریم بنزما بودم با آن گل اول خوشحالی نمیکردم که محصول پاس کاریوس، دروازهبان رئال بود. طلسم لیورپول دیشب هیچکدام از بازیکنان رئال مادرید نبودند. طلسم از خود دروازه لیورپول میآمد. اسمش را حتی اشتباه هم نمیشود گذاشت. کاریوس در حد یک دروازهبان دسته سوم بیتجربه عمل کرد. هر چقدر هم بخواهم به شعار لیورپول وفادار بمانم که «تو هرگز تنها قدم نخواهی زد» تصور حمایت از کاریوس بعد از گل اول و سوم رئال مادرید هم به ذهنم خطور نمیکند.
از یک قدم عقبتر که شروع کنیم رئال مادرید این سالها عطش غریبی برای پیروزی دارد و البته همهمان دیگر ماجرای داوران را هم میدانیم. نمیشود خطاهای داوری که به نفع رئال تمام میشود را محصول جایزالخطا بودن داوران دانست. این داوران جایزالخطا چرا هیچوقت به ضرر رئال مادرید اشتباه نمیکنند؟!با این حال تصور این بود که فینال لیگ قهرمانان اروپا قرار است از سطح و کلاس خاصی برخوردار باشد. به عنوان یک منچستری طبعا باید از لیورپول متنفر باشم. اما منچستر یونایتد این سالها دیگر حال و هوای روزهایی را که طرفدارش شدم، ندارد. بعد از آن دوره طلایی کلاس ۹۲(سالهای رشد شش بازیکن درخشان: دیوید بکهام، نیکی بات، رایان گیگز، گری نویل، فیل نویل و پل اسکولز در باشگاه منچستر یونایتد) و بعد از بازنشستگی سر الکس فرگوسن دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد. درست است که مویس نتایج فاجعهباری میگرفت اما هنوز منچستر بخشی از فرهنگ و منش باشگاه را داشت. با آمدن خوزه مورینیو منچستر به کلی تغییر رویه داد. لیورپول اما همان اصالت همیشگیاش را حفظ کرد. همان تیمی که استیون جرارد یک عمر در آن بازی کرد. یورگن کلوپ در مقابل مورینیو مثل جواهری قدیمی و اصیل است مقابل بدلیجات پرزرق و برقی که بیشتر توی چشم میزنند. منتها این هم بخشی از تاریخ لیورپول است که بارها تا یک قدمی قهرمانی رفته و همیشه دست خالی برگشته. روحیه جنگندگی و تلاش دارند اما عطش و شهوت پیروزیشان کم است. همین باعث میشود یک قدم مانده به پیروزی متوقف شوند. میانشان محمد صلاح مصری از همه جنگندهتر است شاید به همین دلیل هر بار که به دلیلی از ترکیب لیورپول خارج میشود ناگهان شیرازه تیم از هم میپاشد و بازیکنان سردرگم میشوند.
در بازی دیشب خطای راموس روی صلاح که باعث آسیب دیدن شانهاش شد نه تنها غیراخلاقی و غیرورزشی که در آستانه جام جهانی حرکتی رذیلانه بود. صحنه خطا را مرور که کنید خطایی که راموس بخاطرش هیچ کارتی دریافت نکرد کاملا آشکار بود. محمد صلاح گریان از زمین بیرون آمد و آن لحظه استثنایی تفاهم میان بازیکن و مربیاش رقم خورد. نیمه اول شاهد یک بازی منطقی بودیم که لیورپول بیشتر جلوی دروازه مادرید مانور میداد و البته تاکتیک نیمه دوم رئال مادرید نشان داد که شاید نیمه اول هم کاملا عامدانه روی حملات مانور ندادند.
از نیمه دوم نقش کاریوس شروع میشود که حتی بیشتر از راموس به لیورپول ضربه زد. آن گل اول همه چیز را به هم ریخت. گلی که با پاس خود کاریوس به بنزما وارد دروازه شد در حالی که دروازهبان لیورپول انگار خشکش زده بود توپ خیلی ساده از کنارش گذشت. آنقدر کودکانه بود که همه را شوکه کرد. این دروازهبان آلمانی که کارنامه درخشانی هم ندارد پاشنه آشیل واقعی لیورپول مقابل رئال مادرید بود.
با وجود همه علاقهام به کلوپ و هم بیعلاقگیام به زیدان بنظرم مربی باهوش فرانسوی نشان داد که بین دو نیمه توان فوقالعادهای در مدیریت بازیکنانش دارد. برعکس لیورپولیها بعد از استراحت میان دو نیمه انگار حالشان بدتر شده بود. کاملا سردرگم و آشفته با اشتباهات مکرر و اواخر بازی حتی توان دویدن هم نداشتند. انگار همان بین دو نیمه باخت را پذیرفته بودند. چرایش معلوم نیست چون رئال مادرید نیمه اول خیلی ترسناک بنظر نمیرسید.
خودم وقتی ترسیدم که زیدان ایسکو را با گرت بیل تعویض کرد. ایسکو در زمین درخشان بود ولی به عنوان یک طرفدار انگلیس میدانستم گرت بیل برای لیورپول خطرناکتر است. آن گل دوم تنها گل واقعی رئال مادرید در بازی با لیورپول بود. زیبا و محکم و بدون اینکه حریف موقعیت را برایشان مهیا کرده باشد. خودشان موقعیت را ساختند و گل درجه یکی هم زدند.
حتی مومنان به شعار «تو تنها قدم نخواهی زد» هم بعد از گل دوم تسلیم شدند که اینبار هم لیورپول جام را واگذار کرده. مثل همه سالهایی که در رقابتهای جزیره تا یک قدمی قهرمانی میرفت و دست خالی میماند.
روحیه دو تیم رئال مادرید و لیورپول خیلی متفاوت است. اول عطش پیروزی و رسیدن به نتیجه را دارد آن هم به هر قیمتی و دومی یادآوری ادی خوشدست فیلم «بیلیاردباز» است. تا لحظه آخر درجه یک بازی میکند اما یک اتفاق میتواند باعث شود از هم بپاشد. این اتفاق میتواند از دست دادن سارا برای ادی باشد یا مصدومیت محمد صلاح یا دستپاچگی کاریوس. و به همان اندازه هم تیم رومانتیکی است. تیم آدمهای رویاپرداز. مگر میشود تیمی را دوست نداشت که شعار طرفدارانش هست: تو هرگز تنها قدم نخواهی زد.
پرویز دوایی جایی از قول قبیله ابجاوا نوشته بود: نمیتوانید آزارم کنید/کسی را که رویایی چون من داشته است.
حکایت عاشقان لیورپول در همه این سالهاست. آنهایی که علیرغم همه این شکستها نمیگذارند تیمشان تنها قدم بزند.